گل بستان خرد لفظ دلاراي منست

شاعر : خواجوي کرماني

بلبل باغ سخن منطق گوياي منستگل بستان خرد لفظ دلاراي منست
طوطيانرا شکر از لفظ شکر خاي منستمنم آن طوطي خوش نغمه که هنگام سخن
گوش بر زمزمه‌ي نغمه و آواي منستبلبل آواي گلستان فلک را همه شب
نام لل نتوان برد که لالاي منستپيش طبعم که ازو لل لالا خيزد
بلکه دريا خجل از طبع گهر زاي منستسخنم زاده‌ي جانست و گهر زاده‌ي کان
کاف و نون نکته ئي از حرف معماي منستالف قامتم ارزانکه بصورت نونست
خجلت بابليان از يد بيضاي منستسخنم سحر حلالست ولي گاه سخن
برتر از چرخ برين منزل و ماواي منستگر چه در عالم خاکست مقامم ليکن
کمترين قطره‌ئي از طبع چو درياي منستچشمه‌ي آب حياتي که خضر تشنه‌ي اوست
ترک مه روي فلک هندوي کراي منستگر چه آن ترک ختا هندوي خويشم خواند
برتر از صدرنشينان جهان جاي منستدولت صدر جهان باد که از دولت او
قدح ديده‌ي من ساغر صهباي منستچکنم ساغر صهبا که چو خواجو بصبوح